در مقدمهی کتاب «افسانههای قدرت» به سلسله مباحثی اشاره کردم که قصد داشتم با عنوان «آنسوی ماتریکس» در سایت منتشر کنم و چند قسمت نیز در دسترس علاقمندان قرار گرفت.
اما اکنون قصد دارم این مبحث را به آغاز پایان برسانم، چرا که در این کار سودی نمیبینم.
درک معرفتی که در برخی آثار به ظاهر سینمایی همچون سهگانهی ماتریکس به کار گرفته شده، به سالها تجربه و «عمل کردن» به طریق معرفت نیاز دارد، نه شعار دادن...و تکه تکه کردن سکانسهای یک فیلم و انطباق آن با سخنان سایر عرفا، برای آنان که طی طریق نمیکنند، همچون وزش بادی است که از کنار گوش شان رد میشود و سفینهی روحشان را به حرکت در نخواهد آورد، درحالیکه عاقلان را اشارتی کافی است. با این حال اگر فرصتی دست داد و به اشارتی نیاز بود، این مبحث حتماً بروز رسانی خواهد شد... از طرفی باید این نکته را در نظر داشت که معرفت یک کل واحد و یکپارچه است که همچون مجموعهی گل، قدرش را مرغ سحر داند و بس...تسلسلی است بیوقفه، اقیانوسی است خروشان که نمیتوان فقط به یک موجش بسنده کرد.
به علاقمندان راستین (جدید و قدیم) درک معرفت دن خوان که بیتردید بسیار اندک نیز هستند، مشاهده و تعمق در فیلمهایی که نامشان را در مقدمه ذکر کرده بودم، توصیه میکنم و لذت یافتن شباهتها را برایشان محفوظ میدارم تا همچون آلیس در سرزمین عجایب به گشت و گذار و اکتشاف بپردازند، چرا که استاد خودش به موقع راهنمایی خواهد کرد، آنچنان که مورفیوس به نیو گفت: با من همراه شو تا نشانت دهم که لانهی خرگوش تا چه ژرفایی پیش میرود...
پس با «استاد» همراه شوید...مثل «ترومن» دل به دریای معرفت بزنید و از جزیرهی تونال بیرون بیایید، مانند «کتنیس» آخرین تیر را برای از بین بردن دشمن واقعی نگاه دارید تا در این «پیشگزینی» ازلی و ابدی، به «میراث» حقیقی برسید...و مانند آدم و حوای سریال «تاریک» مسئولیت خطاهایتان را بپذیرید تا بهشت حقیقی آشکار شود:
تاریکی بیپایان که هیچ چیز در آن وجود ندارد
آنچنان که نیو به آن بهشت قدم گذاشت: در فنا و خروج کامل از ماتریکس