چنارهای سوخته

گنجشگکان سنگی، بی‌هراس از رگبار پاییزی

و نوشداروی باران، پس از مرگِ برگ

 باران...

آیا خواهد شست آِینه‌ی غبارآلود شهر را؟

یا سیاهی دروغ‌هایی که از حقیقت می‌گویند؟

در این دیار کبوترها نیز به قفس‌های شیشه‌ای مهاجرت کرده‌اند

 باران در میان این خزان،

نه، بهار زرین...

چه نوازنده است نسیم فردوس جاودان مولانا:

 من از کجا غم و شادی این جهان ز کجا

من از کجا غم باران و ناودان ز کجا

من از کجا...

غزال رمضانی، بهار زرین 1393